بریت و همسرش از دیدن جوجه بیچاره بسیار متعجب شدند. آنها می گویند: چند ساعت بعد، حیوان بیچاره از روی درخت به زمین افتاد و ما تلاش کردیم دوباره آن را داخل لانه اش بگذاریم
به گزارش تکناز ،کشف پرنده ای کوچک با 2 سر و 3 منقار موجب تعجب همگان شده است. سر و صدای پرنده در حیاط برای همه ما عادی است؛ اما این سر و صدا کنجکاوی April Britt در ماساچوسف را برانگیخت و به نتیجه ای رساند که اکنون برای هر بیننده ای عجیب است. آوریل بریت، جوجه ای دید با دو سر و سه منقار در حیاط خلوت بر روی شاخه ای نشسته است.
بریت و همسرش از دیدن جوجه بیچاره بسیار متعجب شدند. آنها می گویند: چند ساعت بعد، حیوان بیچاره از روی درخت به زمین افتاد و ما تلاش کردیم دوباره آن را داخل لانه اش بگذاریم اما صبح روز بعد هیچ اثری از جوجه سهره سرخ بر روی درخت نبود و احتمال می دهیم در حیاط خانه همسایه مان افتاده باشد.
عکس سفره هفت سین 93
مدل تزئین سفره هفت سین 93
تصویر سفره هفت سین 93
آموزش ترئین سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
سفره هفت سین 93
زیباترین مدل سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
مدل سفره هفت سین 93
مدل های جدید سفره هفت سین 93
مدل هایزیبای سفره هفت سین 93
عکسی که بیش از بقیه مورد توجه رسانه ها قرار گرفت، وجود یک زن و یک کودک در مرکز خرید بود.
مردان مسلح به مرکز خرید نایروبی در کنیا حمله کردند که منجر به کشتهشدن حداقل ۳۹ نفر در یکی از بدترین حملات تروریستی در تاریخ کنیا شد.
مرضیه سلامیپور وقتی که مطمئن شد زیتونی به گفتوگو با هیچ رسانهای راضی نمیشود، سکوت خود را شکست و درباره وضعیت جسمانی این بازیگر، هشداری جدی داد.
از وضعیت همسرش که دچار بیماری دیابت است، ابراز نگرانی کرد و خواستار حل شدن مشکل بیمه این هنرمند شد.
او درباره بیماری زیتونی توضیح داد: ایشان دچار بیماری دیابت است و از آنجا که یک چشم ایشان دچار نقص است، بسیار نگرانم که این بیماری بر چشم دیگرش نیز تأثیر بگذارد چون بیماری دیابت بیماری خاموش و بسیار خطرناکی است. از سوی دیگر مشکلات دیگری هم دارد و ممکن است پایش آسیب جدی ببیند به همین دلیل شرایط بسیار خطرناکی دارد و من واقعا برای حال ایشان نگرانم.
همسر زیتونی اضافه کرد: ایشان جزو آن دسته از اعضای انجمن نمایش است که بیمهشان دچار مشکل شده و به همین دلیل هزینه درمانش بسیار بالاست البته چندی پیش و با پیگریهایی که انجام شد، مشکل سابقه کارش حل شد و همین موضوع کلی برای ما کمک حال بود اما مشکل بیمهاش همچنان وجود دارد.
او تأکید کرد: میخواهم تا وقتی همسرم سرپا است، مشکلاتش حل شود، باید پیشگیری کنیم تا او هم مانند برخی دیگر از همکارانش دچار وضعیت بحرانی نشود. وقتی دچار نقص عضو شد، دیگر چه اهمیتی دارد که بیمه و بازنشستگیاش حل شود؟! برای من و خانواده ما مهم این است که ایشان به مرحله بحرانی نرسد اما اگر این روند همچنان ادامه یابد، دچار بحران خواهد شد.
به گزارش ایسنا، زیتونی این روزها در نمایش«کلوچه دارچینی» کار مریم کاظمی روی صحنه است. او به تازگی با بازی در نقش«آصف» مجموعه «آوای باران» روی آنتن تلویزیون بود.
سیدجواد زیتونی متولد 1335 آبادان است. او فعالیت هنری خود را از سال 48 در تئاتر خرمشهرآغاز کرد اما فعالیت حرفهایتر او از سال 61 آغاز شده است. سال 59 به عنوان امدادگر داوطلب در بیمارستان مصدق خرمشهر مشغول به کار شد. در کارنامه هنری او بازی در نمایشهای «زیتون، خورشید، دریا» به کارگردانی رضا فیاضی،«هملت» به کارگردانی مجید جعفری،«مریم و مردآویج» به کارگردانی بهزاد فراهانی ، «در پوست شیر» به کارگردانی حسین احمدینسب، «مدال درجه یک شجاعت» به کارگردانی حمید مظفری،«عروس» به کارگردانی حسین احمدینسب، «هملت» به کارگردانی قطبالدین صادقی، «مرد فرزانه، ببر دیوانه» به کارگردانی”قطبالدین صادقی، «بینوایان» به کارگردانی بهروز غریبپور، «هفت خوان رستم» به کارگردانی بهروز غریبپور ، «گوریل پشمالو» به کارگردانی اکبر زنجانپور،« نادرشاه آکتور تئاتر» به کارگردانی جمشید جهانزاده، «جستاری بر افسانه صلح آرش» به کارگردانی مهتاج نجومی، «هملت» به کارگردانی مجید جعفری، «دادگاه جنجال پر انگیز یک هیولا» به کارگردانی آرش آبسالان به چشم میخورد.
زیتونی با بازی در فیلم «مجسمه» به کارگردانی ابراهیم وحیدزاده وارد سینما شد و پس از آن در مجموعههای تلویزیونی متعددی همچون«کلاه پهلوی»، «تکیه بر باد»، «مختارنامه»، «روشنتر از خاموشی»، «ساختمان 85» و... با کارگردانهایی همچون ضیاءالدین دری، داوود میرباقری، حسن فتحی، محمود معظمی، مهدی فخیمزاده و... به ایفای نقش پرداخته است.
قرارشان هشت صبح است از میدان تجریش تا چهار راه ولیعصر میروند. همه آمدهاند، از زن و مرد و پیر و جوان در فراخوان موسسه طلوع و اکبر رجبی که آنها عمو اکبر صدایشان میکنند. همهشان یکجور آشنا شدهاند، در سهشنبهشبهای کارتنخوابی، سرما، گرما، گرسنگی، خماری و تزریق با بچههای طلوع. یک وعده غذای گرم گرفتهاند و رفتهاند سرا برای ترک، حالا بهبودیافتهاند.
جلو جمعیت پلاکاردی دست گرفتهاند و حامد 19ساله و رضای 26ساله آن را حمل میکنند و رهگذران بر آن یادگاری مینویسند. کمی پس از پلاکارد چرخ دستی را به پیش میرانند که پر از گل سنبل است برای هدیه به رهگذران و بر رویش گلدانی بلوری است که تهسیگارها را داخلش خالی میکنند. جلو چرخدستی نوشتهای به چشم میآید به این مضمون که «این سرا را مهر بیش از این است.»
دوتاییشان مشغول پچپچاند که خبرنگار گفت «تهسیگارها رو میخوای چیکار؟» گفتم: «واسه بساط قبل از عیدمون میخوام.» میزنند زیر خنده. پشت کاورهای زردشان اثر انگشت است و عنوان طلوع بینام و نشانها. ساعت حدودای 10 است که به پارک ملت میرسیم اندکی وقت برای استراحت و عکس یادگاری.
بهسراغ مجتبی میروم. سرحال و سرزنده است. با پوستی گندمگون و موهای خرمایی که کج شانه کرده است.
میگوید: «چی بگم؟ از سر خط بگم؟ من مجتبی هستم حولوحوش هشت سال کارتنخواب بودم تو آزادگان. یکی از مکانهایی است که بچههای طلوع میآیند و غذا پخش میکنند. من باورم نسبت به کمپ ضعیف شده بود. در برخورد اول رفتم دیدم یک دنیای دیگه است و تو سرا پاک شدم و تا الان در خدمت طلوع هستم.
چند نفر شبیه خودت رو دیدی؟
-«از پارسال تا الان شاید بگم 600، 700 نفر. هیچ جا چنین عشقی ندیدم درکشان نسبت به کارتنخواب و معتاد بالاست من که خودم همدردم چنین درکی ندارم. در طلوع، کار نشریه میکنم.»
علیرضا چرخدستی را میراند. فربه است و سبزهرو با موهای جوگندمی. میگوید: «تو حلقه دروازه غار با طلوع آشنا شدم. 11سال کارتنخواب بودم و بعد آمدم سرا. الان 70روز است بهبودی دارم و تو هیات تحریریه نشریه هستم.»
میگوید: خیلی نیاز داریم جامعه باورش نسبت به ما قوی شود خیلی فعالیت میتوانم بکنم اگر اعتماد به نفسم برگردد، میتوانم همانچیزی را که جامعه به من داده به جامعه بازتاب دهم. «کارما» را دوباره برگردانم و به همدردهای خودم و جامعه کمک کنم. من امروز که از میدان تجریش با بچهها راه افتادیم شروع کردم به گزارشنوشتن و توصیف شوروحال بچهها.
میگویم: یک بخشی را میخوانی؟ پاسخش مثبت است و شروع میکند از روی سالنامه سرمهایاش خواندن: «خدای من چه ذوق و شوقی، همه در تکاپو بودند. یکی در حال لباسپوشیدن بود، یکی در حال اصلاحکردن، همگی همت کردند و سیگارهای خود را در مرکز گذاشتند همه رهپویانی که روزی به جامعه خود خسارت زده بودند میخواستند به خیابان بروند و خسارت خود را جبران کنند.»
حسن میگوید: یک معتاد 22ساله هستم!
میپرسم: معتاد؟
جواب میدهد: «من درحال بهبود هستم. حسن سبزهرو، بلندقد با چشمهای بادامی است. میگوید: من یکی از کارتنخوابهای دروازهغار بودم. هشتسال اعتیاد داشتم. از سن پنجسالگی با سیگار آشنا شدم. پدرم اعتیاد به ماده سیاه داشت. من خودم حس کنجکاوی داشتم و بهخاطر همین خیلی زود در سن 14سالگی معتاد شدم با ماده سبز شروع کردم.
یعنی چی؟
حشیش. بعد مواد دیگر را مصرف کردم مثل کراک و شیشه که باعث شد حالت آشفتگی پیدا کنم و چهارسال کارتنخواب بشم. یک شب خیلی داغون و از همهجا ناامید بودم، یکسری آدم آمدند غذا پخش کردند گفتند همچین موسسهای است و ترک میدهند من را برای بار اول فرستادند کمپ، آنجا توانستم ترک کنم و الان 22ماه است پاکم.
حامد 19ساله است. میگوید: «از 16سالگی تا سهماه پیش اعتیاد داشتم. پارک بودم و سهشنبهشب در حین مصرفکردن مواد بودم که آمدند غذا پخش کنند. گفتند هرکس میخواهد ترک کند بیاید سرا، عمو اکبر آمده بود. من تصمیم به ترک داشتم. الان سهماه است سرا هستم. امروز تصمیم به ترک نیکوتین گرفتم.»
رضا 26ساله ششماه از پاکیاش میگذرد. میگوید: «10سال اعتیاد داشتم. چهارسال کارتنخواب پارک بودم. خانوم سارا آمده بود غذا بدهد و من که از بچگی مهر مادری بالای سرم نبود زمانی که غذا به من داد مهرش تو دلم افتاد باهاش رفتم سرا.»
میگوید: «کار ندارم، زندگی ندارم چون با بابام مصرف میکردم. بابام الان پشتسرم داره راه میاد جفتمون با هم اومدیم طلوع. داریم پاک میشیم. بیرون نه زندگی دارم، نه مکانی. الان خدمت طلوع هستم. همه خانواده ما مصرفکننده بودن، تزریق میکردن، هرچی داشتیم در مصرف مواد دادیم، چیزی برایمان نماند، حتی فرش زیرپایمان را برای مصرف دادیم برای همین رفتیم کارتنخواب شدیم.»
ادامه میدهد: آنموقع من جوان بودم، برای خرج زندگی و اعتیاد رفتم سر کار، دزدی میکردم. چون بهخاطر مصرف ضایعات دیگر جواب نمیداد. مصرف بالا بود روزی صدهزارتومان.
حسین پدر رضا چهره خیلی شکستهای دارد با کلاه آفتابگیر و صورتی سوخته. تکیده و لاغراندام است. 33سال اعتیاد داشته و ششماهترک است. میگوید: «الان در سرا خدمت میکنم. بزرگترین آرزوم این است که اکبر رجبی به رویاهاش برسه. چون اکبر یکبار دیگر من را زنده کرد. وقتی رضا معتاد شد من زندان بودم و وقتی بیرون آمدم کار از کار گذشته بود. زمانی که برای رضا تزریق میکردم یک چشمم اشک بود یک چشمم خون. رضا نمیتوانست رگهایش را بگیرد من تزریق میکردم. اما این راهی بود که من رفته بودم.»
علی و همسرش هم در میان جمعیت هستند. هردو در طلوع بهبود یافتهاند و پس از بهبودی ازدواج کردهاند. علی، لیدر یکی از گروههای یکسوی پیادهرو است. میگوید: من 18سال اعتیاد داشتم. 9سال پیش با رجبی آشنا شدم. من الان هفتسالوپنجماهوچهارروز است که پاکم.
سارا که همسرم است چهارسال است با طلوع آشنا شده. یکی از سهشنبهشبها سارا را جذب خودمان کردیم. ما مراسمهای خاصی اجرا میکنیم. در یکی از همین کارها در کنار هم بودیم در نمایشگاه افطار تا سحر برج میلاد یکدیگر را بیشتر شناختیم. سارا یکی از زنهای آسیب دیده شهر محسوب میشود من آنجا تصمیم گرفتم با سارا ازدواج کنم الان در کنار هم هستیم. به خاطر دردها و سختیهای مشترک خیلی راحتتریم. اکبر رجبی، مدیر موسسه طلوع بینام نشانها خیلی ساعی است در جمعآوری تهسیگارها. مصاحبهمان همراه است با خموراستشدنهایش و جمعآوری تهسیگارها و هدایت جمعیت. میگوید: شهر ما نیاز دارد به عشق و پاکی. من قول میدهم بعد از اینکه بچههای طلوع از اینجا رد شدند درختها زودتر جوانه میزند. او میگوید: از ابتدای امسال تا ماه پیش 850نفر در طلوع پاک شدهاند و معتادان بهبودیافتهای که دیروز سیزدهم اسفند در پس باور آمده بودند، برانگیختن باور از میان رهگذرهای ولیعصر که شتاب زندگی آنها را با خود میبرد.
این هم تصاویری از یک هنر عجیب
این مکان یکی از بهترین مکان ها برای غواصان و شیرجه زدن تا اعماق بالا می باشد.
گودال یا سوراخ بزرگ دین در نزدیکی شهر کلارنس در باهاماس در کشور نیوزلند واقع شده است. این سوراخ بزرگترین سوراخی است کهدر دنیا وجود دارد. عمق این گودال بزرگ به 200 متر میرسد که آن هم توسط آبکاملا پر شده است. قطر ورودی این گودال عظیم بین 25 تا 35 متر است که پس ازورود به 100 متر هم افزایش می یابد.
با توجه به عمق بالای این گودال و قرار گرفتن آن در آب های کم عمق و روشن ،تفاوت عمده ای بین رنگ این بخش از دریا با بخش های دیگر وجود دارد.کشور نیوزلند از این گودال به خوبی استفادهتجاری میکند. این کشور مسابقات جهانی شیرجه آزاد را در این جا برگزار کرد زیرا این مکان یکی از بهترین مکان ها برای غواصان و شیرجه زدن تا اعماق بالا می باشد. در ادامه این آلبوم تاپ ناپ تصاویری از این گودال عظیم را مشاهده میکنید.
همانطور که در عکس ها مشاهده میشود در این دبستان چینی برای دور نگاه داشتن سر کودکان از روی کتاب از میله های مخصوصی استفاده میشود
این عمل باعث جلوگیری از صدمه وارد شدن به چشم کودکان میگردد. از طرف دیگر برای درست ایستادن هم ترفند هایی بکار گرفته میشود که در عکس های این آلبوم خواهید دید.
شناخت شخصیت افراد از روی رنگ چشم گزینه جدیدی است که در روابط انسانی بی تاثیر نبوده و چنانچه درست به کار رود مشکلات زیادی را حل خواهد کرد .
رنگ چشم سبز
رنگ چشم سبز نشان دهنده آن است که صاحبان آن شخصیتی قوی و اراده ای بالا دارند. در تصمیم گیری ها، خیلی محکم عمل کرده و تا حدی خود رای و مغرور هستند.این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و در کمک به دیگران سعی می کنند تا آخرین توان خود را مصرف کنند .
رنگ چشم آبی
دارندگان چشم های آبی دارای نگاهی عمیق بوده و شخصیتی حساس و شفاف دارند. این افراد به راحتی فکر و نظر خود را به دیگران تحمیل می کنند و به همین نسبت جرات و شجاعت ویژه ای هم به خرج می زنند. قابل توجه است که بیشتر چشم آبی ها طبیعت و احساساتی هنری و ملموس دارند.
رنگ چشم مشکی
صاحبان چشمان مشکی انسان هایی رویایی هستند که در فضای شاعرانه ای زندگی می کنند و همچنین بسیار دست و دل باز هستند. بسیار سعی می کنند با هر چه دارند به دیگران کمک کنند .این افراد همچنین دارای خلق و خوی اجتماعی و احساسات ظریف هستند .
رنگ چشم قهوه ای
چشم قهوه ای سنبل مهربانی و محبت است و هر چه تیره تر باشد مهر و محبت صاحبش بیشتر است. چشم قهوه ای ها بسیار خون سردند و هر چه را که می خواهند به راحتی تصاحب می کنند. چنین به نظر می رسد که این افراد معنای عصبانیت را نمی شناسند و از آرامشی تمام نشدنی بهره مندند.
رنگ چشم خاکستری
صاحبان چشم های خاکستری دو دسته هستند ، یا از شخصیتی آرام و با اعتماد به نفس برخوردارند و یا شخصیتی عصبی و انقلابی دارند و همیشه به دنبال آرامش می گردند ولی در مجموع انسان هایی سرسخت و سنگین دل هستند.
رنگ چشم عسلی
با وجود اینکه چشم عسلی ها انسان هایی خوش قلب هستند ولی با دیگران صریح نیستند. این افراد همیشه به دنبال دوست می گردند. چشم عسلی ها معمولا از کودکی روی پای خود بزرگ شده و دوست ندارند به دیگران تکیه کنند.
به گزارش الف به نقل از خرداد، کن راسک حدود ۴۰ سال پیش در اداره آب و برق تورنتو کار میکرد. در آن سالها ایران اجرای برخی پروژههای برق را به شرکتهای خارجی میسپرد. یکی از این آنها همان شرکتی بود که راسک در آن کار میکرد.
به این ترتیب راسک همراه با خانواده به ایران میآید. آن زمان سفارتخانههایی همچون سفارت بریتانیا و آمریکا برای خود مدرسههایی داشتند و فرزندانشان در این مدرسهها تحصیل میکردند. با این حال کن تصمیم میگیرد در سالهایی که ایران است فرزندان خود را به جای این مدرسهها، به مدارس خصوصی ایران بفرستد.
راسک بیش از هزار اسلاید از آن دوران تهیه کرده که در تمام این مدت، آنها را در خانهای قدیمی خارج از شهر تورنتو نگهداری میکرد. تعدادی از این عکس ها به تازه گی در دویچه وله منتشر شده است.
ماهیگیر فرانسوی که کوسه ماده سفید چهار متری را از تور ماهیگیری نجات داد از عشق این کوسه رهایی نیافته و این کوسه همواره او را دنبال می کند بطوری که هر گاه قایقش را متوقف کند شکمش را روی آب آورده تا ماهیگیر او را نوازش کند و دستی بر سرش بکشد!
این ماهیگیر به لحاظ شغلی دچار مشکل شده است زیرا ماهی ها از وجود کوسه احساس خطر کرده و او نمی تواند ماهیگیری کند.